مشتي لوبياي سحرآميز
مشتي لوبياي سحرآميز
مشتي لوبياي سحرآميز
شعر نيز مثل هر شيئي و پديدهاي بايد نام و عنوان داشته باشد تا شناخته شود. اگر خانوادهاي پر اولاد باشد، قابل قبول نيست كه فرزندان خود را شمارهگذاري نمايد: شماره يك برو نان بخر! شمارة هفت بخواب! شماره 5 عزيز وقت نهار است و ....
شاعران از دهة چهل در شعر معاصر شمارهگذاري شعر را شروع كردند و گاهي اصلاً نام و شمارهاي نگذاشتند و بعضي وقتها هم نشريات، سطر اول شعرها را عنوان شعر قرار دادند و خلاصه اين رسم شوم و ناخجسته بر روي شعر ماند. به نظر من، هر شعر اگرچه كوتاه، بايد نام و عنواني داشته باشد. همچنانكه هر مجموعه شعري نام دارد، شعرها نيز بايد در رابطه با همان شعر، نامي و عنواني داشته باشند كه مثل كليد رمزگشاي مفاهيم دروني شعر باشد و به عنوان سطر اول شعر كاربرد داشته باشد. شعر فرانو، يكي از جاذبههايش نامهايي است كه بر شعرها دارد. اين نامها هرچقدر كه اجق وجق و غيرمعمولتر، جذابتر! چرا كه مثل تيغة تمشك از يقة مخاطب ميآويزد و رهايش نميكند تا وقتي كه آن را بخواند و تمام كند. نام مجموعه شعر نيز بايستي زيبا باشد. زيبا يعني مناسب قامت همان نوع شعر. اگر شعري متين و عرفاني و جدي با واژگاني فاخر باشد، بايستي نامي در همان حوالي داشته باشد و اگر شعري فرانو و پستمدرن و طنزآلود با واژگان كوچه و بازار باشد، نامي با جنس همان واژگان بايد برايش تدارك ديد. گذاشتن عنوان غزل تراكتور به شعر سپهري انصاف نيست؛ همچنانكه گذاشتن عنوان «در كوچههاي آبي احساس» براي شعر طنز فرانو ظلم است. گاهي انتخاب يك عنوان خوب و مناسب در فروش كتاب و جذب مخاطب تأثير دارد. اغلب مجموعههاي شعري كه به دستم ميرسد، از اين لحاظ مشكل دارند. يا نام خوبي براي مجموعه نگذاشتهاند يا شعرها نام و عنوان و شماره ندارند و در معرفي شعر مجبوري از شمارة صفحه استفاده كني.
مجموعه اين هفته از «ياور مهديپور» شاعر جوان و نوازندة صاحبدل و زبردست ويولون است كه پيشتر مجموعه «برگي ميافتد» ايشان را معرفي كردهايم. شاعري است كه مثل دايي بزرگوارش جناب تقوي تكيار در شعر ساده كوتاه فعاليت دارد و از رهروان شعر دهة نود است.
«گاهي دوستت دارم، گاهي نه» عنوان زياد دلچسبي براي شعر بدخيم امروز نيست. هرچند شعرهاي اين كتاب اصلاً نام ندارند. ياور مهديپور ميخواهد از ترانه و تغزل در شعر ساده و كوتاه نقبي به دنياي هايكو بزند و روح ما را در لحظه به پرواز در بياورد. شعر او از درخت و پرنده و باران سيراب است لذا:
هر بار كه ميشماري/ يكي كم ميشود/ ميوههاي درختي/ كه نامش زندگي است (ص69)
قطع كتاب در حد كتابهاي جيبي با طرح روي جلدي بسيار ملايم و ولرم خبر از شعرهاي احساسي ميدهد. يك شمعداني يا گل سرخ در زمينه سفيد جلد زيباست. و با اكثر شعرهاي كتاب همخواني دارد. كتابي است كه بايد در ايستگاه مترو دست مسافر عجول بدهيم تا در فشار عمودي مسافران خوانده شود:
به هر آسمان زلالي مشكوك است/ گنجشكي/ كه سر به شيشه پنجره كوفته بود. (ص29)
* گنجشكها از من آشيانه ميسازند/ كلاغها به من ميخندند/ اين روزها مترسكي شدهام/ كه ترساندن نميداند (ص31)
* سنجاقكها دلهرههاي منند/ به هر كجاي باغها كوچ كرده باشند/ غروب را در من بال ميزنند (ص 37)
* مثل گدازه كه بر تن صخره سرد ميشود/ شعرها/ از من مجسمه ميسازند. (ص 38)
* بيقراري اين رود/ به پاي تو نميرسد/ اي مرگ/ لاكپشتها/ در جادهها تو را ميجويند. (ص 55)
* دارد عادتم ميشود/ كه با دلهره تو را بنوشم/ مثل گنجشكها/ كه هرگز آسوده از زمين دانه برنميچينند (ص 32)
ياور مهديپور اگر بر تلاش خود در ارتقاي انديشه و هنر بيفزايد و مقداري در چاپ كتاب شعر صبور باشد، در دهة نود مزد خود را خواهد گرفت؛ چرا كه:
مُزد دلتنگي است شعر/ مشتي لوبياي سحرآميز/ كه مرا به ابرهاي آسمان تو خواهد رساند.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}